سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزى دو گونه است : روزیى که آن را جویى ، و روزیى که تو را جوید و اگر پى آن نروى راه به سوى تو پوید . پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش منه که روزى هر روز تو را بس است . پس اگر آن سال در شمار عمر تو آید ، خداى بزرگ در فرداى هر روز آنچه قسمت تو فرموده عطا فرماید و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست ، پس غم تو بر آنچه از آن تو نیست چیست ؟ و در آنچه روزى توست هیچ خواهنده بر تو پیشى نگیرد ، و هیچ غالبى بر تو چیره نشود ، و آنچه برایت مقدر شده تأخیر نپذیرد . [ این گفتار پیش از این در آنجا که سخن از این باب بود گذشت لیکن در اینجا روشن‏تر و گسترده‏تر است ، بدین رو بر قاعده‏اى که در آغاز کتاب نهادیم آن را از نو آوردیم . ] [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 91 خرداد 18 , ساعت 12:0 صبح

***خانم پگاه آهنگرانی؛ پشت سرتان را هم نگاه کنید***

 

سرکار خانم پگاه آهنگرانی؛ سلام! یادداشت شما درباره برنامه هفت و گفتگوهایی که در آن مطرح شده را که در روزنامه «اعتماد» خواندم، ناغافل یاد رنگ‌پاشی به بنرهای فیلم «قلاده‌های طلا» افتادم. تا قبل از خواندن یادداشت شما گمان می‌کردم که دوستان و مبارزان همراه با جنابعالی دست به این اقدام غیرفرهنگی و چماقدارمآبانه زده‌اند اما بعد از توضیحات دقیق و علمی شما متوجه اشتباه خودم شدم و فهمیدم که امکان ندارد این کار توسط روشنفکران و متفکران اهل گفتگویی چون دوستان شما صورت گرفته باشد و قطعا از طرف دوستان من که اساسا اهل گفتگو نیستند، صورت گرفته است.

در همین افکار بودم که ناگهان یاد کمپین فحاشی و توهین به «لیلا اوتادی» و «محمدرضا شریفی‌نیا» و «امین حیایی» افتادم که آن‌ها هم حتما توسط رفقای ما تشکیل شد؛ وگرنه ساحت مقدس و متفکر شما و دوستان شما در سینما از دست زدن به چنین جنایاتی واقعا پاک و منزه است. موهای دختر «علیرضا افتخاری» را هم من و دوستانم به جرم روبوسی‌اش با رئیس جمهور منتخب ملت، در دانشگاه کشیدیدم و فحشش دادیم و کتکش زدیم. نعوذبالله اندکی هم ذهنتان به سمت اینکه همفکران شما چنین اقداماتی انجام داده باشند، نرود. مگر می‌شود متفکران، روشنفکران اهالی گفتگو و نقدی همچون شما و دوستانتان با «چماق» وارد فضای فرهنگی شوند؟ استغفرالله...

خانم آهنگرانی؛

در یادداشتتان که درباره سخنان نیروهای ارزشی سینما در برنامه «هفت» این هفته بود، گفته‌اید که «نکته جالب این بود که یکهو همه این آدم‌ها طرفدار سینه‌چاک نقد و گفت‌وگو و تعامل و ادبیات سازنده و این قبیل موارد ممنوعه شدند که تا دو سال پیش اگر این کلمات را جلویشان به زبان می‌آوردی، آنچنان پوزخند معنی‌داری (به این معنی که این حرف‌های بچه‌مدرسه‌یی چند منه؟) تحویلت می‌دادند که تا مدت‌ها نطقت کور می‌شد، و باز جالب‌تر اینکه تا همین دو سال پیش، این طرف‌های درگیر همه در یک طرف مشغول قربان‌صدقه رفتن یکدیگر بودند و این اصطلاحات را کالای وارداتی غرب و استکبار می‌دانستند که مشتی سوسول و روشنفکرنما آن را به کار می‌بندند. تغییر آدم‌ها در عرصه سیاست تا اندازه‌یی قابل درک است، ولی این بزرگواران که همه مدعی کار فرهنگی هستند، حتما می‌دانند که این‌گونه تحولات در آدم یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد، که اگر بیفتد باید به عمق و صداقتش شک کرد» اما نگفته‌اید که ما کی و کجا چنین سخنانی را مطرح کرده‌ایم؟

مسعود ده‌نمکی که شما در مستند خودتان او را "سردسته چماقداران" معرفی کرده‌اید، از به قول شما چماقداری اکنون به فیلمسازی رسیده و حرف‌های و ایدئولوژی‌هایش را روی پرده سینما عرضه می‌کند اما دوستان شما چگونه از "گفتگوی تمدن‌ها" به آتش زدن سطل زباله در خیابان‌های تهران رسیدند؟ شما که اهل گفتگو و تعامل بودید، در جلسه‌های زیرزمینی براندازی چکار می‌کردید؟ ما که چماقداریم اما شما که فرهیخته و اهل فرهنگ مباحثه هستید چرا به فحاشی علیه "قلاده‌های طلا" روی آوردید؟ نکند زبانم لال شما هم دچار استحاله شده‌اید؟

دختری با کفش‌های کتانی؛

اشتباه گرفته‌ای؛ مخاطب یادداشتت را باید در میان دوستانت جستجو کنی. همان دوستانی که "جامعه مدنی" هابرماس می‌خواندند و 18 تیر فقط به شرط بیان "مرگ بر فلانی" اجازه عبور به ماشین‌ها از خیابان انقلاب را می‌دادند؛ همان دوستانی که از گفتگوی تمدن‌ها صحبت کردند اما فرجامی به جز فحاشی به حکم اسلامی قصاص در روزنامه "نشاط" نداشتند؛ همان دوستانی که فحاشی هاشم آغاجری به مرجعیت شیعه را تقدیس کردند و اکنون بازی یک بازیگر در یک فیلم را تقبیح می‌کنند. بله؛ آدرس را اشتباهی آمده‌ای...

اگر ما آن روز "گفتگوی تمدن‌ها" را مسخره می‎کردیم، چون می‌دانستیم اگر آب باشد، شما و دوستانتان کوسه‌های قابلی هستید که حتی از برهنه کردن یک بسیجی در ظهر روز عاشورا هم ابایی ندارید. شما و دوستان و همفکرانتان، اعتقادی به گفتگو و مباحثه ندارید. به قول سلحشور "آژانس شیشه‌ای"، شما فقط حرف می زنید. پایش که بیفتد از هر دیکتاتوری پینوشه‎‌تر و از هر فاشیستی هیتلرتر خواهید شد؛ موضوعی که در سال 88 و در کف خیابان‌های تهران به اثبات رسید و نشان داد اگر بنا به چماقداری باشد، شما با سابقه درخشان عمو گنجی در خرد کردن پیشانی مخالفان، گوی سبقت را از هر مدعی خواهید ربود.

بازیگر ارجمند سینمای ایران؛

یادداشت شما بسیار محترم و قابل اعتنا است اما به نظرم به جای انتشار در روزنامه اعتماد، باید برای جعفر پناهی‌ها و محمد نوری‌زادها پست شود تا شاید تلنگری بخورند و بفهمند که بسیار تفاوت است میان نقد و مباحثه و گفتگو با فحاشی و هتاکی به اعتقادات یک ملت سربلند و مغرور. یادداشت شما باید برای مرجان ساتراپی ایمیل شود تا بفهمد تفاوت بسیاری است میان انتشار آزاد افکار مختلف با به تمسخر گرفتن فرهنگ شهادت و دفاع مقدس. یادداشت شما باید برای گلشیفته فراهانی فرستاده شود تا بداند تفاوت بسیاری است میان انتخاب آزاد نوع پوشش و توهین و زیرپا گذاشتن اعتقادات مقدس هم‌وطنانش.

بله خانم آهنگرانی؛ این ما نیستیم که از گفتگو و مباحثه و نقد و مذاکره و رایزنی متنفریم؛ بلکه این شما هستید که تحت پوشش این الفاظ شیک و زیبا، چماق سنگین خود را پنهان کرده‌اید و منتظر فرصت هستید تا رخ بنمایانید.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ